اری کسی در راه است |
کوله بار سفرت رفت و نگاهم را برد نه تو دگر هستی....نه نگاهی که در ان دلخوشی ام سبز شود... سایه میداند که به دنبال نگاهت همچون ابر سر گردانم.... هیچ کس گمشده ام را نشناخت... تابش رایحه ای خبر اورد کسی در راه است... چشمی از درد دلم اگاه است.... |
زائر |
صبحگاهی میرفتم پیوند دهم چشم خود را با نور...قلب خود را با عشق...پای خود را با راه..دست خود را با دوست...زائری دیدم در صحن حرم..با لبی پر خنده و دلی بی تشویش...دامنی پر گندم..توری از نور به سیمایش بود..به گمانم امد نذری دارد..نذر دارد که به مشتی گندم...به کبوترها ابراز کند...که چه اسان است عشق |
بگذار دمی | ||||
|
قلمرو عشق |
عشق قلمرویی متفاوت دارد.... عشق برترین مرتبه ی معرفت است...عشق حد اعلای احکام است... انگاه که زیبایی عشق را درک کنی..جاه طلبی را کنار خواهی گذاشت...در حالی که سقف جامعه بر ستونهای جاه طلبی استوار است... انگاه که حلاوت عشق را بچشی..دیگر طالب ثروت و قدرت نخواهی بود |
من یک چهار دیواری دارم |
من یک چهار دیواری دارم و دو پنجره... پنجره هایی که هر روز منتظرند.. منتظر انتظار من! از یکی به زمین نگاه میکنم و از دیگری به اسمون. و اسمون به من لبخند میزنه.. اسمانی که به چشمهایه من امید و صبر و تحمل... و به دستام قوت و انرژی.. و به جونم ارامششو می بخشه.. و من همه رو تقدیم زمین میکنم.. و زمین به من لبخند میزنه.. دستامو روی زمین میذارم.. جاش گلای قشنگی در میان.. حالاست که مطمئنم منم یه چهار دیواری دارم.. |
بازدید دیروز: 10
کل بازدید :51236