از امروز به بعد میخوام از برق چشمات بنویسم
اون چشمهایی که دیگه برق زیبایی و سادگی و دوست داشتن توش نیست
نمیدونم چرا ؟؟ واقعا نمیدونم
مگه چی گفتم ؟؟ جز اینکه خواستم خوبی ها رو نشونت بدم
من دوستت داشتم و عاشقت بودم
ولی نه یک عاشق کور
من یک عاشق بینا بودم ، که دوست داشت !!! چرا اینقدر اذیتم کردی
من عاشقی بودم که بدی ها رو میدید
و خوبی ها رو حس میکرد
ولی نخواستی بفهمی !!! نخواستی منو دوست داشته باشی!!!
چرا ؟؟ نمیدونم ؟؟
ولی اینو میدونم که خیلی دوست دارم و سن ، زمان ، آدم ها ، خوبی ها و یا بدی ها نمیتونن عشق من رو نسبت به تو کم بکنن
یه توصیه :
فراموش بکن ناراحت نباش فقط خوب باش
خوبه خوبه خوب
هاجر خدابنده لو ::: یکشنبه 87/4/9::: ساعت 8:21 صبح
نظرات دیگران: نظر
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 38
بازدید دیروز: 29
کل بازدید :51043
بازدید دیروز: 29
کل بازدید :51043
>>اوقات شرعی <<
>> درباره خودم <<
>>آرشیو شده ها<<
>>لوگوی وبلاگ من<<
>>لوگوی دوستان<<
>>اشتراک در خبرنامه<<
>>طراح قالب<<