روزگار غریبی است ...
سه نقطه های تو گاهی هزار واژه ومن
هنوز در تب یک نقطه از لبت بی تاب
همیشه معنی صد اضطراب ... من، بی تو
همیشه دیدن بی پرده ی شما در خواب
چه عاشقانه ی پوچی! تو خوب می دانی
میان این همه رویا ، فقط تویی کمیاب
و من چه خسته تو را چون سراب می جویم
چه فصل خالی و تلخی ست سهم من زین خواب!
...
کجاست آنکه ز من آتشی بگیراند
بسازد از تن من قطعه قطعه های مذاب
و یا حضور تو را قصّه قصّه ، فصل به فصل...
بخواند از تو غزل های نابِ بی پایاب
...
خدا کند که غزلهای آخرم باشد
خدا کند که شوم در غمت خراب،خراب
چه روزگار غریبی ست نازنین، آری
نه حرف مانده برایم ، نه عشق های مجاب
بیا... تمام کن این انتظار را در من
بدون شرح و سه نقطه ... پر از حکایت ناب
...
یکی نبود و یکی بود و او نبود ... و من
هنوز در تب یک نقطه از لبت بی تاب
هاجر خدابنده لو ::: چهارشنبه 87/4/5::: ساعت 9:3 صبح
نظرات دیگران: نظر
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 31
بازدید دیروز: 29
کل بازدید :51036
بازدید دیروز: 29
کل بازدید :51036
>>اوقات شرعی <<
>> درباره خودم <<
>>آرشیو شده ها<<
>>لوگوی وبلاگ من<<
>>لوگوی دوستان<<
>>اشتراک در خبرنامه<<
>>طراح قالب<<