من کیستم؟ آن شکسته، رفته زیاد
تک درختی که برگ وبارش نیست
پای در گل، اسیر طوفان ها
آن خزانی که نوبهارش نیست
ورقی پاره از کتاب زمان
قصه ای ناتمام وتلخ آغاز
اشک سردی چکیده بر خاک
نغمه هایی شکسته در دل ساز
تو که بودی؟ همه بهار، بهار
در نگاهت شراب هستی سوز
از کجا آمدی؟ که چشم تو شد
در شب، قلب من طلیعه نور
در رگت خون زندگی جاری
تنت از شوق وآرزو لبریز
تو طلوع ومن آن غروب سیاه
تو سراپا شکوفه من پاییز
عشق را شنیده بودی هیچ!
شوره زاری که گل در آن رویید؟
یاد شبهای تیره آخر ماه
دلی افسرده، روشنی جویید؟
تو که بودی؟ تو که شوره زار دلم
با تو سرشار برف وباران شد
کاسه خشک چشمهایم باز
تازه شد اشک چشمه ساران
سبز گشتم زتو جوانه زدم
با تو گل کردم وبهار شدم
هر رگم جوی خون جاری شد
پر شدم پر زانتظارشدم
وای بر من چرا ندانستم
به وفای گل اعتباری نیست
شاخه ای را نچیده، می بینم
در کفم غیر نیش خاری نیست
عشق را چنان نسیم سحر
تو گذشتی چه ساده زآنچه که بود
من بجا مانده یکه وتنها
می گریزم دگر زبود ونبود
بی من آری، تو خفته ای آرام
گر چه من لحظه ای نیاسودم
چه کنم رسم عاشقی این است
چشم من کور عاشقت بودم
بعد از این می گریزم از هستی
به جهان نیز دل نمی بندم
ای همه شادمانیم از تو
بی تو هرگز دگر نمی خندم
آه اینک تو ای رطیل سیاه
وقت رفتن کنار خانه بمان
تا ببینی چگونه می میرم
لحظه ای هم به این بهانه بمان
صبرکن، صبرکن زباغ دلم
گل شادی بچین وبعد برو
ایکه زهر تو سوخت جان مرا
مردنم را ببین وبعد برو....
بازدید دیروز: 29
کل بازدید :51039