می خواهم همگام با سایه تنهاییم در خیال بارانی ات قدم بزنم .
چتر شکسته بغضم را بگشایم.
می خواهم شاعر لحظه های سرخ باشم و غزل غزل گریه کنم.
می خواهم گامهایم را محکم تر از قبل بردارم و مثل باد از کوی و برزنها بگذرم،
و به عاشقانه ترین عاشق ها برسم.
می خواهم در امتداد خاموشی از تو بگویم،
از تو که طراوت شقایقهای باغچه ام خواهی بود.
می خواهم همیشه از تو بنویسم، بی آنکه در جستجوی قافیه باشم،
بی آنکه واژه ها را انتخاب کنم.
می خواهم ساده از تو بنویسم.
از تو، از تو که میدانم دوستم داری و هر دم یک سبد مهربانی از تو هدیه می گیرم.
می خواهم چشمان خیس و تاریکم را آنقدر به جاده بدوزم تا از پس آن بیرون بیایی،
و دستان سرد و بی پناهم را پناهگاه باشی.
تو مرا به سوی خود خواندی و من نیز مشتاقانه به سویت پرواز می کنم.
هاجر خدابنده لو ::: سه شنبه 87/3/21::: ساعت 7:59 صبح
نظرات دیگران: نظر
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 3
بازدید دیروز: 3
کل بازدید :51114
بازدید دیروز: 3
کل بازدید :51114
>>اوقات شرعی <<
>> درباره خودم <<
>>آرشیو شده ها<<
>>لوگوی وبلاگ من<<
>>لوگوی دوستان<<
>>اشتراک در خبرنامه<<
>>طراح قالب<<