پس هر وقت تو قسمت تاریک زندگیت واقع شدی .. بدون که خدا می خواد 1 تصویر زیبا ازت بسازه
قطره و خدا و ...
قطره دلش دریا میخواست.خیلی وقت بود که به خداگفته بود.
هربارخدا میگفت"ازقطره تا دریا راهی است طولانی . راهی ازرنج ،عشق وصبوری . هرقطره رالیاقت دریانیست"
قطره عبور کرد و گذشت.قطره پشت سرگذاشت.قطره ایستاد و منجمدشد . قطره روان شد و راه افتاد.قطره ازدست داد و به آسمان رفت و هر بار چیزی از رنج وعشق وصبوری آموخت.تاروزی که خداگفت"امروز روزتوست.روز دریاشدن"
خداقطره رابه دریا رساند.قطره طعم دریا را چشید ، طعم دریاشدن را.اما...
روزی قطره به خداگفت : ازدریابزرگتر هم هست ؟
خداگفت : اری هست.
قطره گفت : پس من آن را میخواهم . بزرگترین را .بینهایت را .
خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت وگفت : اینجا بینهایت است.
آدم عاشق بود . دنبال کلمه ای میگشت تا عشق را توی آن بریزد . اما هیچ کلمه ای توان سنگینی عشق را نداشت.
آدم همه عشقش راتوی یک قطره ریخت . قطره از قلب عاشق عبور کرد و وقتی ازچشم عاشق چکید ،خداگفت"حالا توبینهایتی،
نترس
زیرا که من بهای آزادی تو را پرداختم.
من تو را به نام صدا زده ام.
تو مال من هستی
هنگامی که از آبهای عمیق عبور میکنی،من مراقب تو هستم.
هنگامی که سیل مشکلات بر تو هجوم بیاورد، نخواهم گذاشت که غرق بشوی.
هنگامی که از میان شعله های تباهی عبور میکنی شعله های آن تو را نخواهد سوازند.
زیرا من خداوند،خدای مقدس تو هستم و تو را نجات می دهم.
تمام دنیا را فدای تو میکنم
زیرا تو برای من گرانبها و عزیز هستی
تو را دوست دارم
من تو را برای جلال خود آفریده ام
مرد دوستی را کشف کرد و عشق اختراع شد.
زن عشق را کشف کرد و ازدواج را اختراع کرد!
مرد تجارت را کشف کرد و پول را اختراع کرد.
زن پول را کشف کرد و « خرید کردن » اختراع شد!
از آن به بعد مرد چیزهای بسیاری را کشف و اختراع کرد. و زن همچنان مشغول خرید بود.
گفتگو انسان با خدا /// گفتم: چقدر احساس تنهایی میکنم گفتی: فانی قریب .: من که نزدیکم (بقره/???) :. گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش میشد بهت نزدیک شم گفتی: . هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/???) . گفتم: این هم توفیق میخواهد! گفتی: .: دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/??):. گفتم: معلومه که دوست دارم منو ببخشی گفتی: .: پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه کنید (هود/??) :. گفتم: با این همه گناه... آخه چیکار میتونم بکنم؟ گفتی: .: مگه نمیدونید خداست که توبه رو از بندههاش قبول میکنه؟! (توبه/???) :. گفتم: دیگه روی توبه ندارم گفتی: .: (ولی) خدا عزیزه و دانا، او آمرزندهی گناه هست و پذیرندهی توبه (غافر/?-?) :. گفتم: با این همه گناه، برای کدوم گناهم توبه کنم؟ گفتی: .: خدا همهی گناهها رو میبخشه (زمر/??) :. گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو میبخشی؟ گفتی: .: به جز خدا کیه که گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/???) :. گفتم: نمیدونم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتیشم میزنه؛ ذوبم میکنه؛ عاشق میشم! ... توبه میکنم گفتی: .: خدا هم توبهکنندهها و هم اونایی که پاک هستند رو دوست داره (بقره/???) :. ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک گفتی: .: خدا برای بندهاش کافی نیست؟ (زمر/??) :. گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیکار میتونم بکنم؟ گفتی: .: ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشتههاش بر شما درود و رحمت میفرستن تا شما رو از تاریکیها به سوی روشنایی بیرون بیارن. خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/??-??) :. با خودم گفتم: خدا... خالق هستی... با فرشتههاش... به ما درود بفرستن تا آدم بشیم؟! ... ... ...
بازدید دیروز: 11
کل بازدید :51228